- قصه
- لالایی
- قصه
- شعر و ترانه
قصه
در حال بارگذاری 50 رکورد بعدی
یکی بود ، یکی نبود . سالها پیش در کشوری کوچک دختر مهربان و زیبائی به نام سیندرلا با نامادری و دو دخترش زندگی می کرد . مادر او سالها پیش در گذشته بود و پدرش با زن دیگری ازدواج کرده بود ولی پدر هم بزودی از دنیا رفت و دخترک تنها شده بود . دخترک در خانه پدری خودش مانند یک خدمتکار کرد می کرد و دستورات مادر و خواهرهایش را انجام می داد . او بسیار زیباتر از دو خواهرش یعنی آناستازیا و گرزیلا بود، برای همین آنها خیلی به او حسودی می کردند . ولی همه این ناراحتی ها و اذیت ها باعث نشده بود که او ناامید شود
قصه ی آهوی کوچکی است که گردنش دراز است و به همین دلیل مورد تمسخر و اذیت و آزار آهو های دیگر قرار می گیرد و از محل زندگیش به جای دیگری می رود
سفید برفی پرنسس کوچک، زیبا و مهربانی است که در کودکی مادر خود را از دست میدهد و نامادری بدجنس او بخاطر زیاده خواهیهایش به او حسادت میکند و او را مورد اذیت و آزار قرار میدهد....
میمون کوچولو روی درخت ها بازی می کرد. همه اش توی هوا، از شاخه ها آویزان می شد و می پرید این طرف، می پرید آن طرف. یک روز با دمش از شاخه ای آویزان شد.
در حال بارگذاری 50 رکورد بعدی
روزي و روزگاري، در جنگلي پر از درختهاي سوزني، چهار بچه خرگوش همراه مادرشان در حفره اي شني زير ريشه هاي يك درخت زندگي مي كردند. اسمهاي آنها ، فلاپسي ، ماپسي ، دم پنبه اي و پيتر بود ...